ارتباطات بین فرهنگی



بلاک چین یک واحد دیجیتالی است که در یک مجموعه از واحد های داده ای به نام بلاک ذخیره شده است. این بلاک های داده ای با یکدیگر از طریق یک تابع رمزنگاری شده معتبر و امن متصل می شوند. این بلاک هایی که محکم به هم زنجیر شده اند یک بلاک چین (blockchain)  نامیده می شوند. دلیل اینکه این نوع ساختار داده برای کارهایی مثل رمزگذاری مناسب است. تمرکززدایی آن است به این معنا که داده های داخل این بلوک ها در یک محل ذخیره نمی شوند و توسط هر کسی قابل دستیابی و همچنین توسط هر بخشی قابل تغییر است.

اولین بار بلاک چین در سال 2009 میلادی در زیرساخت بخش مالی ارز رمزنگاری شده (cryptocurrency) مانند بیت کوین (bit coin)  استفاده شد. این یک دفترکل دیجیتال توزیع شده است که شامل همه رویداد ها از زمان ایجاد  آن می شود. هنگامی که رویدادها وارد می شوند، نمیتوان آنها را تغییر داد و یا حذفشان کرد. هر کاربر در بلاک چین دارای نسخه یکسانی از دفتر کل است و وقتی که رویداد جدیدی اتفاق می افتد، همه نسخه ها به طور خودکار به روز می شوند. هر ورودی به ورودی قبلی در تمام نسخه ها باز میگردد و این به معنی ایجاد یک زنجیره ای از اطلاعات است.( حاتمی، احمد 1397)

اتفاقی که در بلاک چین می افتد این است که تعدادی از اطلاعات بلوک شده دارایی ها با آدرس دارنده آن وجود دارد و به دلیل وجود رمزنگاری خاصی که دارد امکان ورود به این زنجیره وجود ندارد. لاک ها دارای علامتی به نام (هش) HASH هستند که مانند اثر انگشت برای شناسایی دارنده آن بلاک قابل استناد است و با توجه به (هش) میتوان  به صحت هر بلاک پی برد که آیا اصلا معتبر هست یا خیر. در بلاک چین ها افرادی به نام معدنکار (miner)  هستند که توان محاسبات و انرژِ برقی که مصرف میکنند به عنوان پشتوانه کارشان است و سرعتشان هم بر مبنای هش بر ثانیه» سنجیده می شود.(سیدی، امیر، 1396)

یکی از مسائل مهم در خصوص هر نوع پولی، پشتوانه آن است. این موضوع و قوتش سبب می شود، بتوان اعتماد بیشتری به استفاده از آن داشت. سیتم های پولی موجود در بانک های مرکزی به طور معمول پول را بر اساس پشتوانه طلا انتشار می دهند و بانک های دیگر هم بر اساس عرضه اولیه ای که توسط بانک های مرکزی انجام می شود، شروع به سپرده گیری و وام دهی می کنند که در نتیجه فرایندهای بانکی پول ثانویه انجام می شود چنین نظامی بر اساس قانون و دولت شکل میگیرد و به همین دلیل کسی نمی تواند مشابه آن را به وجود آورد.

اما در مورد ارزهای دیجیتالی باید گفت که بر اساس قدرت محاسبات و هزینه انرژی برقی که معدنکاران( تولید کنندگان اطلاعات دیجیتالی این ارزها) در شبکه آورده اند پول منتشر می شود. یعنی درهر بلاکی، مبلغ و هزینه انجام به حساب کسی که بلاک را ماین» یا ایجاد کرده است واریز می شود. ماینرها به صورت مشاع و در همه کشورها پخش هستند و توسط نرم افزارها در شبکه های موجود حضور دارند و به این معنی که پول تولید شده تعلق جغرافیایی و ی به کشور یا دولت خاصی ندارد.(سیدی، امیر؛ 1396)

باتوجه به عملکرد اصلی تکنولوژی بلاک چین که ایجاد و حفظ یکپارچگی پایگاه های داده ای که در لحظه در حال تغییر و بروزرسانی هستند است و کاربردهایی که این تکنولوژی در حوزه های مالی و غیرمالی همچون پول دیجیتالی، قراردادهای هوشمند و ثبت و نگهداری سوابق و دارد میتوان از آن در بخش های مختلف صنعت به ویژه ایجاد زیرساخت های امنیتی مناسب، رمزنگاری، ارائه خدمال مالی مطمئن و توسعه محصول بهره برد. (مومن زاده ، مسعود1396)

آن طور که در سایت payment که ارائه دهنده راهکارهای پرداخت بین المللی است آمده است، از جمله ویژگی های  بلاک چین میتوان به این موارد اشاره کرد:

·       شما کنترل کامل روی دارایی خود دارید. هیچ شخص سومی برای نگهداری دارایی شما وجود ندارد و کسی نمی‌تواند دسترسی شما را محدود سازد.
·       هزینه انتقال دارایی از هر نقطه روی زمین خیلی کم است. این امر اجازه پرداخت‌های خرد را می‌دهد.
·       دارایی را می‌توانید در چند دقیقه جابه‌جا کنید و تراکنش به جای چند روز یا هفته، بعد از چند ساعت کاملا امن خواهد بود.
·       هر کسی در هر زمانی می‌تواند هر تراکنش ساخته شده روی بلاک چین را تایید کند و این باعث افزایش شفافیت می‌شود.
·       این امکان وجود دارد تا از فناوری بلاک چین برای ایجاد اپلیکیشن‌های غیرمتمرکز استفاده کرد که می‌توانند اطلاعات را مدیریت و دارایی‌ها را به صورت امن و سریع منتقل سازند.

با وجود این جذابیت ها چالش هایی بر سر راه این تکنولوژی وجود دارد از جمله:
·       تراکنش‌ها را می‌توان به صورت ناشناس ارسال و دریافت کرد. این موضوع از حریم شخصی دفاع می‌کند اما اجازه فعالیت‌های غیرقانونی را نیز درون شبکه می‌دهد.
·       هر چند صرافی‌های زیادی ظهور کرده‌اند و محبوبیت ارزهای دیجیتال در حال افزایش است. اما معامله کالا و خدمات با بیت کوین چندان آسان نیست.
·       بیت کوین هم مثل خیلی از ارزهای دیجیتال دیگر، از نوسان قیمت زیادی رنج می‌برد. بیت کوین‌های زیادی در بازار وجود ندارند و تقاضا نیز در بازار مرتب تغییر می‌کند. قیمت بیت کوین ثباتی ندارد و بر اثر رویدادهای  مختلف در صنعت ارز رمز پایه تغییر می‌کند.
به طور کلی، فناوری بلاک چین پتانسیل دگرگون کردن صنایع مختلفی مثل تبلیغات و توزیع انرژی را دارد و قدرت آن در ماهیت غیرمتمرکزش و توانایی آن در حذف نیاز به واسطه است.



حاتمی، احمد؛ (1397)؛ 4 فرصت جدید فناوری بلاک چین، مجله بازار و سرمایه، شماره 96،  صفحه 92 - 93
سیدی، امیر(1396)،  طعنه بیت کوین به پول های بین المللی، مجله بازار سرمایه، شماره 93، صفحه55-56
سیدی، امیر، (1396) سرمایه گذاری در بیت کوین، آری یا خیر؟ مجله بازار سرمایه، شماره 96،صفحه 85- 87
مومن زاده ، مسعود،(1396) فن آوری بیمه رمز موفقیت بیمه های ایرانی در بازار بین المللی، ماهنامه افق بیمه ، شماره 26، صفحه 26


امروزه دانشمندان علوم اجتماعی ،مباحث فرهنگی را به عنوان یک از موضوعات مهم در کانون توجه و مطالعات خود قرار داده اند . کما اینکه آنان تعاریف متفاوتی نیز از فرهنگ ارائه داده اند. مردم دنیا در طی سالیان سال زندگی بر روی کره خاکی ، فرهنگ های متفاوتی داشته اند که بر آمده از تلاش و کوشش آنان دردست یابی به نیازهایشان در طول زمان بوده و از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده است . یکی از ویژگی های فرهنگ ، دگرگونی آن در سایه آموزش پذیری و یا انتقال پذیری است ، که در پی مهاجرت ها و جا به جائی مردم در سرتاسر این کره خاکی ، دگرگون شده و یا انتقال یافته است . اکنون در قرن بیست و یکم ، و در عصر کوچک شدن دنیا ، مردم به دنبال دست یابی به زندگی بهتر ، ادامه تحصیل ، یافتن کار ، کسب در آمد مناسب ، رسیدن به دنیائی با شرایط متفاوت ، انجام امور بازرگانی و تجاری ، و حتی گردش و تفریح و خوش گذرانی ، به اقصی نقاط دنیا سفر یا مهاجرت می کنند و فرهنگ ، آداب و رسوم خود را نیز به همراه می برند. در سایه این جا به جائی ها و مطالعات ، فرهنگ ها جایگاه و اهمیت خود را در مباحث اجتماعی باز یافته اند و حتی به عنوان یکی از عوامل توسعه نیز قلمداد شده و مورد تاکید قرار گرفته اند. در این مقاله سعی شده است تا با نگاهی به موضوع عوامل تشکیل دهنده فرهنگ ها ، (نمادها-زبان –ارزش ها- هنجارها-موضوعات مادی) شوک فرهنگی وجریان انتقال فرهنگ در سایه مهاجرت ها ، تضادهای فرهنگی ، فرهنگ متعالی و عامه ، خرده فرهنگ ها ، و بحث مهم چند فرهنگی اشاره کنیم و نقش هر یک را مورد مطالعه قرار دهیم.

در حال حاضر هفت بیلیون نفر بر روی کره زمین‌ زندگی‌ می کـننـد . یـک صــد ســال گذشته ، به عنوان قرنی که بالاترین میزان رشد جمعیت جـهان را‌ داشـته‌ ، شـناخته‌ شـده است . فقط در طی ٣٨ سال گذشته جمعیت جهان دو برابر‌ شده‌ و از‌ سه بیلیـون نفـر بـه بیش از هـفت بـیلیون نـفر رسیده است . تمامی این از‌ هفـت‌ بیلیـون‌ ویـک صـدو شصـت میلیون نفر جمعیت کـره زمـین ، هر یک به تنهائی عضوی از‌ ایـن‌ جامعـه بـزرگ انسـانی هستند. بنابراین تفاوتهائی که در میان مردم جهان وجـود دارد‌ ، لذتـ‌ حـل‌ کردن این معمـا را از بین می برد وحتی گاهی ممکن است ورود به‌ کنه‌ بـرخی از این مـسائل فـرهنگی ، مـا را پشیمان کند. بسیاری از این تفاوت‌ ها‌ ، فرهنگی‌ هسـتند کـه در ظـاهر گـاهی بسـیار ساده نـمود پیدا مـی کـنند. چانچه بخواهیم از واژه‌ فرهنگ‌ یک مفهوم تحلیلی ارائه دهـیم ، بعید به نظر می رسد که بـتوان‌ فـقط‌ روی‌ تعریفی که تمامی ابعاد آن را در بر داشته باشد ، توافق شود. چرا که واژه‌ فـرهنگ‌ ، یکـ‌ واژه چـند گفتمانی است . ریموند ویلیـامز آن را واژه ای می داند‌ که‌ بیشترین پیچیدگی را دارد(تراسبی، ١٣٨٥:٥٥) و رابرت بارفسکی معتقد اسـت کـه تلاش های معطوف به‌ تعریف‌ فرهنگ ، شبیه تلاش برای به دست آوردن بـاد » اسـت (اصـغرتاش .عـبدالرضا -فرهنگ‌ و تعاریف‌ . وبلاگ مدیریت فرهنگی) . به تـدریج کـه فرهنگها‌ در‌ کشورهای‌ مختلف دنیا شکل می گـیرند ، مـی توان‌ آنهـا‌ را در ٥ بخـش بـزرگ طبقه بندی کرد: نمادها و نشانه ها، زبان ، ارزش هـا‌، هـنجارها‌، مـوضوعات مادی.
 

نمادها و نشانه ها‌ :بشر‌ تنها مخلوق‌ جهان‌ نیست‌ که فقط او دنیا را احاطه‌ کرده‌ بـاشد ، بـلکه تـنها اوست که می تواند حقیقتی از معانی را برای‌ خـود‌ بسـازد ، بنـابراین مـردم ، عـناصری را در‌ قـالب سمبل ها ونشانه‌ ها‌ برای خـود مـی سـازند .سـمبل‌ هـا‌ یعنـی اینکـه هرچیزی معنای خاص خـودش را دارد و بـرای مردمانیکه دارای اشتراک فرهنگی‌ هسـتند‌ ، این علائم وسمبل ها شناخته‌ شده‌ است‌ .یک سوت زدنـ‌ ، یا‌ یـک دیـوار نـوشـته ، یـا‌ یـک‌ چراغ قرمز چشمک زن و یا یک مشت گره کـرده در هـوا ، هـمگی علائمی با‌ مفاهیم‌ خـاص هستند. ظرفیت هـای بـشری که‌ این‌ گونه علائم‌ را‌ خلق‌ و آنهـا را بتـدریج دسـتکاری‌ مـی کنند ، بازتابی از معانی مـختلف در بـر دارند که ما بدانها وابـسته ایم .هـمان‌ نماد‌ هــائی کــه قـبول داریم و بدان احترام‌ می‌ گذاریم‌ . هرچند‌ کـه‌ گـاهی بـا تعصـب‌ خـاص‌ مواظبـت مـی کنیم تا کسانی از آنها در جاهای مختلف بـطور نـا مناسب استفاده نکنند.، اما‌ بعضا‌ اینـ‌ بـی توجهی و یا‌ بی‌ احـترامی‌ بـه‌ نشانه‌ ها‌ رخ می دهد ، مـانند لگـد مال کردن پرچم یک کشـور در تظاهرات بر علیه آنها و یا آتش زدن تصاویر شخصیت های سـیاسی و مـذهبی و غیره . با ورود به‌ یک شهر یا جـامعه نــا مــانوس نیـز مـی تــوانیم تــا حـدودی قـدرت نمادهـا رادریابـیم . شـوک فرهنگی حاصل شده ، ما را در درک معانی و خواندن وفهمیدن مطالـب و یا همه آن چیزهائی‌ که‌ ما را احاطه کـرده اســت ، درگیـر مـی کنـد ودر چنـین شـرایطی احـساس مـی کنیم کـه انـگار گـم شده ایم و ازانجام هرگونه حـرکتی عاجزیم و حتـی از ایـن حالت ممکن است‌ دچار‌ هراس شویم .

نـمادهای فـرهنگی نیز‌ در‌ کـنار سایر دگرگونی هائی که در پیرامون ما اتفـاق مـی افتـد ، دچار تغییر می شوند . شلوار جین (Lee) نزدیک بـه یکصد سال است که بـه بـازار عرضـه شده که‌ در‌ ابتدا بـه عـنوان لبـاس ارزان قیمت برای کارگرانی که عمـلا کـار فیزیکـی انجـام می دادند ، طراحی و تولید شـده بـود . در دوران ـی لیبرالهـا در دهــه ‌ ‌٦٠ مــیلادی استفاده از‌ شلوارهای‌ جین‌ در میا ن دانشجویان دانشگاهها رواج‌ یافت‌ که‌ بسـیاری از آنـان با پوشـیدن این لبـاسها مـایل بودند تا متفاوت تر از بقیه باشند و یا به عنـوان دانشـجویانی که در‌ کنار‌ تحصیل‌ ، کارهای سخت فـیزیکی هم انجام می دهند ، معرفی‌ شوند‌ .یـک دهـه بعد طراحان لباس ، مدل های جـدیدی از لباسهای جین را با مـارک هــای مختلـف تولیـد کردند که‌ با‌ قیمت‌ های گران تر برای کسانی که مایل بودند شاخص تر‌ باشند ؛ به بازارها عرضه شد . امروزه استفاده از لباسهای جین بسیار عادی و معمولی شده و مـردم بـیشـتر به خاطر‌ راحتی‌ از‌ آن استفاده می کنند . در یک کلام ، نماد ها شرایطی را‌ برای‌ مردم فراهم کرده اند تا آنها بتوانند زندگی خـود را اداره کنند و قطعا بدون این نمادها‌ زندگی‌ برای‌ انسان های روی زمین مفهومی نـخواهد داشـت . دستکاری نمادها به درستی به‌ ما‌ فرصت‌ مـی دهنـد تـا بـا دیگـران در قالـب فرهنـگ خودمان مراوده داشته باشیم . هرچند که‌ گاهی‌ کاربرد‌ برخی از این نماد ها در این جهـان چندفرهنگی موجب شرمساری یا تـضاد و حـتی‌ درگیری‌ شود . نشانه ها و شیوه های سازمان دهی آنها در قالب کد ها و یـا‌ زبـان‌ هـا‌ ، پایـه و اسـاس مطالعات ارتباطی هستند.نشانه ها در شکل های مختلف ظـاهر مـی شـوند‌ ماننـد‌ کلمـه ، حـرکات سـر و دست ، عکس و یا حتی ویژگی های معماری . علم نشانه شناسی‌ که‌ همـان‌ مطالعه نشانه و کد ها و فرهنگ است ، دغدغه خاطرش این است که ویژگی های اساسـی نشانه‌ ها‌ و شیوه کارکرد آنـها را در زنـدگی اجـتماعی به اثبات برساند.( فیسک، ١٣٨٧‌:٣٨٧‌.)

زبـان‌
هـلن کـلر فردی بسیار مشهور در عصر خود بود ، چرا کـه فراتـر از مـدت زمـانی‌ کـه‌ از‌ کودکی ، کور و کر و لال بود ، و ناتوانائی هـای گفتـاری و دیـداری و شـنیداری داشــت ، سـختی‌ کـشید و محرومیت های زیادی تحمل کرد و به خـاطر فقـدان ایـن تـوانـائی هــا از دنیای مملو از‌ نمادها‌ بریده بود و همین امر پیشرفت های اجتماعی وی را نیز مختل کرده‌ بود‌ . او تنها در زمانی که معلم اشـ‌ خـانم‌ آنـا‌ مانیسفلد سـولیوان » دیوارهـای سـکوتش را شکست ، توانست‌ به‌ قدرت های خـدادادی بشری دست یابد . معلم وی از طریـق آمـوزش نمادها توانست‌ وی‌ را از این حالت نجات‌ دهد‌ . ایـن زن‌ کـه‌ بعـد‌ هـا خـود نیـز در زمــره آمـوزش‌ دهـند‌ گان دیگران در آمد ، لحظاتی را بیاد می آورد که وی نمی‌ توانست‌ مفـاهیم زبـان را درکـند .

او می‌ گوید: ما در یک‌ سرازیری‌ حرکت می کردیم و در حـالی‌ کـه‌ بـوی خوشـی بـه مشـامم مـی خــورد (مـاننـد بــوی چیـزی مثـل آب نبـات چـوبی‌) بـه‌ سـر چـاه آب مـی رسیدیم‌ .کسی‌ از‌ چاه آب مـی‌ کـشید‌ و آن را در حـوضچه‌ ای‌ می ریخت . معلم من دسـتانم را به زیر آب روان می گرفت و درست زمانی‌ که‌ سردی آب را در انکشتانم حـس‌ مـی‌ کـردم ، او‌ کلمه‌ آب‌ » را می گفت و سپس‌ هر یک از حروف آن را برام تکرارمی کـرد .تکرارهـا ابتدا به آرامـی و سـپس به‌ تندی‌ صورت می گرفت و من هنوز بر‌ جـای‌ خـود‌ خشـگم‌ زده‌ بـود . امـا کـم‌ کم‌ تمام حواس خود را جمع می کـردم و بـر حرکـت انگشـتان دسـت هـای معلمم تـوجه مـی کردم‌ و با‌ انگشتانم‌ ، حرکت دست معلم را که با تکرار‌ حـروف‌ آب‌ بـرایم‌ در‌ هـوا‌ تـکان مـیداد ، یاد می گرفتم و این نشانه ها را به خاطر می سپردم .ناگهـان چیـزی مرموز از شناختن برخی از الفباء و حـتی اشـیاء که آنها را انگار‌ فرامـوش کـرده باشـم ، بـه خاطرم آمد. دچار هیجان عـجیبی بـودم و انـگار به طریقی راز کلمه ها و زبان بر من گشوده شده ، من یاد گرفتم که آب به معنی سـرمای فـوق‌ العـاده‌ ای اسـت کـه در میـان انگشـتان دستم می غلطید. این کلمه زندگی بخش مرا هـوشـیار کــرد و بـه مـن روشـنائی ، امیـد و شادی بخشید» .(کلر ، ١٩٠٣ ص ٢١ و٢٤)

معمولا زبان به‌ کل‌ مجموعه واژه ها و شیوه هـای تـرکیـب کــردن آنهـا (دسـتور زبـان ) دلالت دارد که به وسیله یک ملت ، یک قوم و یا یک نژاد به‌ کار‌ بـرده مـی شـود . امـا ایـن‌ اصطلاح‌ با کاربست هـا و مـشکلات تـخصصی در حوزه مطالعات ارتباطی گره خورده اسـت .

در کـاربست مـعمولی اینواژه ، فرض بر این است که :
الف – زبان ، یک‌ زبان‌ خاص است مانند زبان‌ وی‌ و یا زبـان انـگلیسی .
ب – زبان شیوه نام گذاری اسـت یعـنی ابزاری اسـت بــرای نــام گـذاری اشـیائی کـه در جهان وجود دارنـد .
ج – زبـان ابزاری برای‌ ابراز‌ کردن اندیشه هائی است کـه در درون ذهـن افـراد وجـود دارد.
هـیچ یک از این کـاربست ها در مطالعات ارتباطی دست نخورده بـاقی نمانده است .
زبان ، کـلید ورود بـه جهان‌ فرهنگ‌ ، سیستمی از‌ نمادهاست کـه بـه اعضـاء یـک جامعـه اجازه می دهد تا با دیگران ارتباط برقرار سازد. این نماد‌ هـا ، کـه گفتارها و نوشتارها ی مـا را شکل مـی دهـند و کـاملا از‌ نظر‌ فرهنگی‌ مـتفاوت هـستندو از الفباء گوناگونی نیز تـرکیـب یافـته اند ، در سرتاسر گیتی به کاربرد دارند وحتـی اصـول‌ و ‌‌قراردادهـای‌ نگـارش را نیـز دگرگون کرده انـد.
زبـان چـینی ، زبـان اصـلی ٢٠ درصـد مردم کره زمـین اسـت و حدودا یک بیلیون و سیصـد میلیون نفر را در بر می گیرد . بعد از آن زبان انگلیسـی اسـت کـه زبـان‌ مـادری بــیش از شـشصد وپنـجاه میلیون نفر است و حدودا ١٠ درصد کل مـردم جـهان را شـامل مــی شــود .
 
 
+++  این نقشه جهان ، نشان دهنده مکان هائی است‌ کـه بـه زبان چینی‌ صحبت‌ می کنند.
 

+++ نقشه‌ جهان ، نـشان دهـنده کشورهائی که به زیان انگلیسی صحبت می کنند

برای مردم سراسر دنیا ، زبان در‌ اوج‌ مفهوم خـود ، تکلیـف انتقـال فرهنـگ‌ » را‌ بــه‌ عـهده دارد. فرآیندی‌ که‌ به وسیله آن فرهنگ‌ نسل‌ کنونی به نسل هـای آتـی انتقـال مـی یابد ، درست به همان صورتی که بدن‌ ما‌ ژن های اجدادمان را در درون‌ خود‌ دارنـد . مـی‌ توان‌ ادعـا‌ کـرد کـه زبان به‌ ما قدرت دسـترسی بـه خـرد و خرد وروزی را هدیه می دهد.
مردم کشورهای مختلف دنیا‌ به‌ زبان های مختلف و حتی گـویش هـای‌ متفـاوت‌ تکلـم‌ می‌ کنند‌ .نقش مهارت های‌ زبانی‌ این نیست که تنها ما را با دیگران پیونـد بـزنـد و یـا بــا گذشـته هایمان و آنچه که از نیاکانمان به جای مانده آشنا سازد و یا مفاهیم وطرز تفکر اجـدادمان را بـه‌ ما‌ انتقال دهد ، بلکه تصویر های ذهنی ما نسبت به همدیگر و تصوراتمان نـسـبت بــه مـحیط اطرافمان را می سازد و با اتصال نماد ها به یکـد یگـر از طریـق زبـان ، مـی توانـد‌ حـداقلی‌ از امـکانات‌ آینده را برای ما فراهم سازد .
زبان ، هم از طریق گویائی و هم نوشتاری ، بـشر را بـه عـنوان‌ مخلوقاتی کـه مـی تواننـد خود را بشناسد ، متفکر باشد ، و به محدودیت‌ های‌ خود‌ واقـف باشـند، و مـهـم تــر اینـکـه نسبت به عاقبت زندگی خود که همانا مرگ و نیستی است هوشیار بـاشـند‌، ‌‌مــی‌ شناسـد .
قدرت نمادین ما ، هنوز ما را قادر می سازد تـا رویـا ببینـیم‌ و بـا‌ تخیلاتمـان‌ بـرای خـود بـهترین نـوع زندگی را تجسم کنیم و با تلاش و کوشش مداوم این دنیای رویائی‌ و خیـالی را به واقعیت بـدل کـنیم و زندگی واقعی خود را بر مبنای خواست‌ هـایمان بـسازیم .
 
آیا زبان واقـعیت هـا را شـکل می دهد ؟
آیا مـی تـوان گفت که ژاپنی هـا بـه یک زبان صحبت و فکر می کنند و دنیا‌ را‌ نسبت به آندسته از مردم جهان که به زبـان هـای انگلیسـی ، فرانسه، اسـپانیولی ، فارسـی ، عربـی ، روسـی یا آلمـانی صحبت و فـکر مـی کـنند، متفاوت تر از دیگران تـجربه می کنند‌ ؟ پاسخ‌ به‌ این پرسش مثبت است . همان‌ طور‌ که‌ هر یک از زبان ها نمـاد هــای مـربـوط بـه خـود را دارند ، به همان صـورت این نـماد هـا ، واقـعیت هـای زندگی‌ آنان‌ را‌ مـی سـازند . در حقیقـت ، نماد های زبانی ، بلوک‌ های‌ تشکیل دهنده ساختمان واقعیت ها هستند.
هر چند تمامی زبان هـا با آمیختن نمادها و بیان کلمات ترکیبی، برتری های حسی زبـان خود‌ را‌ بیان‌ می کنند ، اما آندسته از مردمانی که دارای دو نـوع زبـان هسـتند‌ و یـا‌ چنـد‌ زبانه اند اغلب می توانند ایده مفردی را بیان و یا تـصدیق و تـائید کنند کـه‌ لمـس‌ کـردن‌ این ایده ها از طریق بیان آن به زبان فرانسه و انگلیسی ، قابل درک تر‌ از‌ بیان آن به زبـان چینی است.
 
فرهنگ ایده آل – فرهنگ واقعی‌
جوامع مختلف بـا ارزشـها‌ و هـنجارهای‌ متفاوت ، مسـیر هـای هـدایتی را بـرای مـردم و اعضاء خود ترسیم کرده اند . گرچه این عناصر فرهنگی رفتارهای واقعی را تـشـریح ‌ ‌نـکـرده اند که ما چگونه باید رفتار کنیم تا به عاقبت‌ به خیری بـرسیم ، لکـن بـاید بـه خـاطر داشـته باشیم که فرهنگ ایده آل ، (تعهـدات اجتمـاعی کـه بـه وسـیله ارزش هـای فرهنگـی و هنجارها تـعیین شده است ) همانند فرهنگ واقعی نیستند ( نمونه هـای‌ واقعـی‌ اجتمـاعی که فقط انـتظارات فرهنگی را افزایش مـی دهـنـد ) . بــرای بـه تصـویر کشـیدن اعترافـات بسیاری از ن و مردان در مورد ضرورت و اهمیت وفاداری به همسرانشـان بعـد از ازدواج در مطالعاتی‌ که‌ توسط پژوهشگران در ایالات متحده امریکـا صـورت گرفتـه ، حـدودا ٢٥ درصد ازمردانی که ازدواج کرده اند ، و ١٠ درصد بانوان ازدواج کـرده ، اظهار بی اعتمـادی نسبت به همسرانشان را به‌ صراحت‌ اعلام کرده اند.(لائومن). متاسفانه اینگونه توصـیف از بی اعتمادی ها در اکثر جوامع رایج و معمول شده است .حتی گفته می شود هـیچ کـس در تمامی طـول زنـدگی مشترک‌ خود‌ یک‌ حالت ایده آل و سرتاسر رضایت‌ بخشـی‌ در‌ ایـن جوامع نداشته است . اما فرهنگ معنوی ، ترغیب کننده ای بسیار سخت و محکـم بـرای شکل دادن به زندگی انفرادی مردم است‌ . درعین‌ حال‌ به قـول گـفتنـی بـایـد گفتـه هـای قدیمی را به یاد بیاوریم که آنچه که می گوئیم باید بدان عمـل کنـیم ، نـه آنچهـرا کـه عمل‌ می‌ کنیم‌».
 
فرهنگ متعالی و فـرهنگ عـامه
تعداد و تنوع فرهنگی ریشه در طبقات اجتماعی دارد. ما هـم در گفتگوهـای روزمـره ، معمولا سـعی مـی‌ کـنیم‌ تا اصطلاح یا عبارت فرهنگ‌ را‌ محتاطانه مطرح کنـیم ، و ایـن بـه خاطررعایت شکل تنوع و شکل های مختلف آن از جـمله هـنرهای فـلسفی ، مانند ادبیـات اجتماعی ، موسیقی ، رقص های دسته جمعی‌ یا‌ رقص های محلی ، طـراحی‌ هــا‌ و نقاشـی ها و غیره است . ما به هنرمندان و نویسندگان سمفونی ها و نمایشـنامه هـا و کتـاب هـا احترام خـاصی قـائلیم و حتی در تکریم آنان جوایزی را هم اهدا می کنیم و همین طور بـه‌ هـنرمندان‌ تـئاتر و سینما و طراحان برنامه های هنـری بـه عـنـوان هـنـر بـرخاسـته از بطـن فرهنگ ها، زیرا که برون داد آنان زیبـاترین چـیزها در زندگی روزمره ما » هستند .

جامعه شناسان یک اصطلاح اختصاریفرهنگ متعالی» را برای رسیدن به الگوئی کـه‌ نخبگان‌ یک جامعه آن را مـی شـناسندبکار مـی برند. فرهنگ عامه اما الگوهائی از فرهنگ را در بـر مـی گـیرد کـه بـوسیله جـامعه درسطح بسیار وسیعی اشاعه یافته باشد .به‌ عنوان‌ مثـال کتاب را می توان نام برد که درنفس خود یک الگوی فرهنگ عامه است .
حس مشترک ما ممکن است چـنین شائبه ای را پـیش بیـاورد کـه فرهنـگ متعـالی‌ از‌ فرهنگ‌ عامه مردمی در رتبه بالاتری‌ قرار‌ دارد‌ . با این همه ، با نگـاهی بـه رونـد تـاریخی می توان دریافت که زندگی نخبگان اندکی بیش از طول زندگی زنـان و مــردان‌ مـعمـولی‌ است‌ ، اما برای جامعه شناسان ساده نیست که ایـن‌ ارزیـابی‌ هـا را دور بریزنـد و بـا یـک معیار عام ، اصطلاحی بنام فرهنگ را محک بزنند .برای اینکه به تمامی الگوها‌ در‌ مسـیر‌ زندگی اجتماعی بـرسند ، حـتی اگر چه برایشان مشخص شود که‌ ایـن الگوهـا ی فرهنگـی تماما عامه بوده است . (گانز-١٩٧٤)
ما در برابر‌ قضاوت‌ های‌ تند و تیز در مورد شایستگی های فـرهنگ مـتعالی ، و اینکه این فرهنگ‌ با‌ فرهنگ عـامه در تـضاد است ، به دو دلیل عمده باید مقاومت کنیم : اول اینکه نه نخبگان‌ جامعه‌ و نه‌ مردم عادی آن ، هیچ کدام دارای منافع و ارزیابی یکسـانی نیسـتند و مردم در‌ هر‌ دو‌ طبقه بندی ذکـر شـده در صد هـا مـورد مـتفـاوت هـسـتند. ثانیـا مـا اگـر فرهنگ‌ متعالی‌ را‌ تحسین می کنیم ، به این دلیل است که ذاتا بهتر از فرهنگ عامه مردم‌ است‌ و یا اینکه حامیان آن دارای جایگاه بالاتر اجتماعی هستند و احتمـالا دارای ثـروت و یا‌ قدرتند‌ یا‌ پرستیژ اجتماعی دارند . بـه عـنوان مثـال بایـد چنـین فـرض کنـیم کـه هـیچ تفاوت عمده‌ ای‌ بین یک ویلن نواز و یک ویلن نیست ، هر چند که ما در این‌ جا‌ بـه‌ آلات موسیقی اشاره می کنیم اما در یک مسیر طولانی ، ممکن است که آن ابــزار‌ مـوسـیقی‌ در جهت تـولید یک نوعی موسیقی مورد استفاده قرار گیرد به نحوی‌ که‌ مـورد‌ پسـند مـردم واقع شود . مردمانی که در مـوقعیت های اجتماعی برتر قرار دارند . اما باید‌ اذعـان‌ کـرد‌ ، زمانی کـه مـوسیقی دان ، سـازی را می نوازد ، قطعا مورد تشویق و قـدر‌ دانـی‌ همـه مـردم قرار می گیرد ، چه از پائین ترین تا بالاترین رده اجـتماعی.
 
خـرده فرهنگ
اصطلاح‌ خرده‌ فرهنگ به آن دسته از الگوهای فرهنگی اشاره دارد کـه برخـی ازبخـش‌ هـای‌ یک جـامعه مـدنی را تشکیل می دهد‌ . نوجوانان‌ یا‌ برخی ار مردمـان بـومی و حتـی بی خانمانان‌ ، رانندگان‌ مسابقات اتومبیل رانی رالی ، گـروه های موسیقی جاز و شاید خود جامعه شناسان ، همه‌ و همه‌ نشان دهنده الگوهای فـرهنگی هستند‌ . این‌ خیلی سـاده‌ ، امـا‌ گاهی‌ نادرست است که مردم را در‌ گروه‌ های خرده فرهنگ جای دهـیم. تقریبـا تمـامی مردم به طور همزمان در‌ خرده‌ فرهنگ ها ی متعددی مشارکت دارند و ما‌ اغلب نسبت به بسیاری‌ از‌ آنان هنوز تـا حدودی تعهد‌ داریم‌ . در بسیاری موارد هرچند کـه ویژگـی هـای مهم فرهنگی مانند قومیت یا مذهب‌ مردم‌ را نسبت بـه یکـدیگر پیونـد‌ داده‌ ، امـا‌ گـاهی اوقات نیز‌ ما‌ شاهد حوادث غم انگیزی‌ نیز‌ بـوده ایـم . مــثلا کشـور یوگسـلاوی در اروپـای شرقی را به خاطر بیاوریم.
آشوب های‌ پیش‌ آمده در یوگسلاوی ، برخاسته از برخی‌ از‌ سنت های‌ مبهم‌ و متنوع‌ فرهنگی آنان بوده است‌ .این کشور کوچک که قبل از تقسیم شدن به اندازه یک اسـتان بــا ٢٥ میلیون‌ نفر‌ جمعیت بود ، از دو نوع الفباء‌ استفاده‌ می‌ کنـد‌ و سـه‌ نـوع مـذهب در‌ آن‌ اشاعه می شود و به چهار زبان صحبت می کنند و ماوای ٥ نوع ملیت هم هست .و اکنـون بـه‌ شـش‌ جمهوری‌ ی تقسیم شده و تحت نفوذ فرهنگی هفت‌ کشور‌ اطراف‌ خود‌ قـرار‌ دارد‌.  قطعا کشمکش های فرهنگی این ملت را در جنگ غیر نظامی درگیر ساخت . بـا ایـن حساب میتوان ادعا کرد که خـرده فـرهنگ هـا منابعی هستند نه صرفا‌ مـتنوع و خـوشایند ، بـلکه ممکن است موجب بروز تنش و خشونت های نا بهنگام شوند.(سکولیک ١٩٩٤).
 
از دیدگاه تاریخی، ما از فرهنگ موزائیکی کشور کانادا دریافته ایم که اعـضاء بـسـیاری از‌ مـلت‌ ها در یک سرزمین وسیع مانند کانادا ، گرد هم آمـده انـد و امورات زنـدگی خـود را با همکاری هم و هم بخشی با یکدیگر سر وسامان می دهند .اما تصورما در‌ مـورد‌ ابعـاد و انـدازه ومـیزان تـنوع فرهنگی آنها تا چه اندازه توانسته است به طور دقـیق کـاربرد اصـطلاح فرهنگ موزائیکی را تشریح کند.؟ یکی از‌ عوامل‌ پیچیدگی این ملت ایـده الیسـتی‌ ، ایـن‌ است که تنوع فرهنگی در این کشور بـه جـای اینـکه دقیقا درگیر انواع و تفـاوت هـا شـده باشد ، سعی می شود بـه درسـتی مدیریت وسرپرستی‌ شود‌. بسیاری از مواقع آنچه‌ کـه‌ مـا به عنوان سلطه » یا فرهنگ غالب » از آن نـام مـی بــریم ، الگـوهـائی از نــوع فرهنگـی هستند که به وسیله بسیاری از بخش های قدرتمند ی از جمعیت ساکن وعـلاقه مـنـد‌ در‌ جـامعه جریان می یابند . ودر مدت زمانی که ما زندگی زیان بارمان را به خرده فرهنگ هـا واگـذار کـردیم ، بـر ما تسلط می یابند . این مسئله غیرقابل حل ، برخی پژوهشگران‌ را‌ به سـوی‌ روشـن کـردن تـجربیـاتی کــه اعضاء کمتر قدرت یافته در جامعه ما هستند ، هدایت کرد. در یک رویکرد‌ تـازه کـه مــا آن را چـندفرهنگی » نـام نهاده ایم .
 
آیا بحث مشترک دیگری در زمینه فرهنگ و الگوهـای آن بـین موافقـان و مخالفـان و انـدیشه ورزان این حـوزه مطالعـاتی‌ وجـود‌ دارد؟ در‌ واقـع همـه موافـق انـد کـه‌ تمـامی‌ مردمان‌ جهان در هر کجای دنـیا کـه بـاشند و با هـر نـوع فرهنگـی کـه دارنـد ، بتواننـد زندگی اجتماعی مسالمت آمیزی را بادیگران داشته‌ باشند‌ ، افـزون‌ بـراین ، خواهان آننـد که تمام آحاد جامعه خصوصا‌ اقلیت‌ هـا کـه دارای فرهنگهـا ی خــاص خــود هـسـتند ، بتوانند با آزادی و آرامش کامل و مطابق آداب و رسوم و سنن خود در ایـن‌ مسـیر‌ گـام‌ بردارند و میراث گذشتگان خـود را پا بـرجا نـگه دارند . زیرا‌ در جائی که توازن فرهنگی به هم می خورد ، دقیقا نقطه ای اسـت کـه تفرقـه ایجـاد مـی شـود‌ . صـاحب‌ نظـران‌ عرصـه فرهنگ ، معتقدند که هیچ نژاد و قومی برتر نیست و هـمـه ارزشـ‌ هـا‌ و هنجارهـا در یـک جامعه متکثر ، دارای حرمت و احترام هستند ، زیرا فرهنگ برخاسته از اندیشه ها و نـیازها‌ ،بـه‌ عنوان‌ یکی از عوامل توسعه محسوب می شـود و تـوجه بـه این عرصه موجب‌ شـکوفائی‌  و متعالی‌ شدن آن می گـردد.

 

مـنابع :
مجد نیا، مجید؛ مجله: علوم خبری، پاییز 1392 - شماره 7 ‏(32 صفحه - از 77 تا 108)
تراسبی دیوید .افتصاد و فرهنگ ، ترجمه کاظم فرهادی، نشرنی، چاپ‌ جهارم‌
اصغرتاش‌ .عبدالرضا -فرهنگ و تـعاریف . وبـلاگ .مدیریت فرهنگی
فیسک ، جان‌ . (١٣٨٧‌) مـفاهیم کـلیدی ارتباطـات ، تـرجمـه : مـیـر حـسـین رئـیس زاده ،تهران : فصل نو .
 

‌ ‌‌‌چـرا‌ مردم عصبانی‌اند
بالاخره یک نفر پیدا شد که یک سئوال اسـاسی‌ را‌ مـطرح‌ کـند و به قول خودمان به ریشه بزند.
می‌دانید چرا مردم عصبانی هستند؟
برای این که هیچ‌ کـسی سر جای خودش نیست برای این که همه حکایت استخوان و کاه را‌ می‌دانند! بـرای این که‌ جوان‌های‌ مـا مـجالی برای در دل کردن و حرف‌زدن ندارند. برای این که کم‌تر کسی در آن جایگاهی قرار دارد که باید باشد.برای این که خیلی حرف‌ها را نمی‌شود زد و. (1)

 


لحظات عصبانیت افراد!
در این ویدیو شاهد لحظات وحشتناک از زمان عصبانیت افراد در جاهای مختلف هستید.

 

 
مردم عصبانی‌اند خـشم و اندوهی آشکار در رفتار و گفتار آدم‌های موج می‌زند و هر آدمی انگار یک بشکه باروت است و آماده،تا با جرقه‌ای منفجر شود.
چرا‌ مردم‌ ناراحتند؟چرا در کم‌تر چهره‌ای می‌توان سایه لبخند را دید؟چرا رفتارها عبوس است و بـرخوردها خـصمانه و چرا هیچ کس تحمل کم‌ترین ناملایمی را ندارد؟
می‌گویند شمار زندانیان در ایران با شمار زندانیان ایالات متحده که‌ جمعیت‌اش‌ دو برابر کشور ماست برابری می‌کند.
می‌گویند نرخ خودکشی 109 درصد نسبت به سال قـبل افـزایش داشته و آمارهای رسمی حکایت از آن دارد که فقط در تهران روزانه 5 هزار‌ کیلو‌ مواد مخدر مصرف می‌شود.
و این نشانه بیماری است.بیماری افسردگی که جامعه ما به آن مبتلا شده است.راستی چـرا ایـن گونه است و چرا مردم عصبانی و افسرده‌اند؟این پرسش را با‌ چندین‌ از‌ اهل هنر و اندیشه در میان‌ گذاشتم‌ و از‌ آن‌هاخواستیم که به آن جواب بدهند تا شاید از ورای این پاسخ‌ها،علت یا علت‌های این اندوه جمعی شـناخته شـود و شـاید‌ بتوان‌ راهی‌ به چاره‌ای بـرد. (2)

بیست و دو سال پیش که خیابون‌ها پر از شور بود و شادی و عشق،یه چهارشنبه عصر که روز پنج‌ تیر‌ بـود‌ و درسـت هـمزمان با روز تولد من یه نوجوون پانزده ساله‌ عـاشق،بـا یکدست کاپشن شلوار جین سنگ پاکشیده احمقانه‌ایکه تنش بود،با موهای خیس آب زده می‌ره توی‌ قنادی‌ شاه‌رضا‌ تو خیابون کـاخ و سـفارش دو تـا کیک بزرگ به اندازه کف‌ دستش‌ که روی هر کدومشون شـکل دو تا قلب با شکلات قهوه‌ای رنگ و ژله سرخ درست کردن‌ رو‌ به‌ مرد فروشنده می‌ده.بعد هم تا آماده شـدن و تـحویل گـرفتن کیک‌ها نگاهی‌ به‌ سر‌ و وضع خودش و موهای افشون طرفش که کـنار پنـجره بزرگ قنادی و ایستاده و حالا تمام قد‌ عکسش‌ افتاده‌، تو آینه می‌کنه،بعد هم نوشته بزرگ روی دیـوار بـلند و سـنگ مرمری قنادی حواسشو‌ می‌کشه‌ به طرف خودش.
آخه پسره یه ذره بفهمی نـفهمی خـطاطی مـی‌کنه،حالا هم‌ این‌ نوشته‌ روی دیوار که با خط نسخ شکسته تحریر شده بی‌جهت نـیست کـه نـگاه اونو‌ متوجه‌ خودش کرده،خب دیگه،از طرفی هم یک کمی دلشوره داره دیگه.نه‌ ایـن‌ کـه‌ از کسی ترسی،چیزی داشته باشد،نه اون وقتاعاشقی نه تنها عیب و عار نبود،بـلکه‌ لازمـه‌ سـن و سالش بود ولی خب دیگه یک کمی حجب و حیا داشت، واسه‌ همین‌ هم‌ جای ایـن کـه تا تحویل گرفتن کیک بره سراغطرف»خودشو یک جوری سرگرم خوندن‌ نـوشته‌ رویـ‌ دیـوار قنادی کرد.اما از شما چه پنهونکه هر چی سعی کرد‌ نتونست‌ نوشته رو درست و حسابی بـخونه بـرای این که خودتون هم شاید دیده باشین بعضی از این‌ خطاطها‌ همچین نـوشته‌هاشونو در هـم و بـرهم می‌کنند که آدم هیچ جوری سردرنمی‌آره که‌ نوشته‌ چی هست.
واسه همین هم وقتی که‌ رفـت‌ دو‌ تـا دونـه کیکش رو از فروشنده بگیره‌،یواشکی‌ طوری که طرف»متوجه موضوع نشه،از آقاهه سـئوال کـرد، ببخشید روی این دیوار‌ به‌ این بزرگی‌ چی‌ نوشتین؟
آقاهه‌ یه نگاهی بـه قـد و بالای پسر‌ انداخت‌ و گفت:این نیز بگذرد»باز پسره هنگام پرداخت پول کـیک سـئوال کرد‌.ببخشید‌این نیز بگذرد» یعنی چه؟
بـازآقاهه جـواب‌ داد:یـعنی،این نیز‌ بگذرد‌.
راستشو بهتون بگم،پسـره هـیچی‌ نفهمید‌، نمی‌دونم واسه این بود که حواسش پرت دختره بود یا این که اصـولا‌ سـئوالش‌ واسه وقت‌گذرونی بود به هـر‌ حـال‌ وقتی‌ داشـت بـاطـرف‌»توی‌ پارک ولیعهد کنار اون‌ فواره‌های‌ شـاد پشـت،تئاتر شهر کیک عاشقی رو می‌خورد طرف ازش پرسید راستی تو قنادی‌ که‌ بـودی او اقـاهه چی میگفت؟
پسره یک‌ لحظه‌ فکر کـرد‌ و اون‌ نوشته‌ رو به یـاد آورد‌ و گـفت:می‌گفت روی این دیوار نوشتیم ایـن نـیز بگذرد.طرف ازش سئوال کرد،یعنی چی؟ پسره‌ که‌ تا اون وقت هم معنی نوشته‌ رو‌ نـفهمیده‌ بـود‌،با‌ ژست خاصی که‌ خـراب‌ هـم نـکنه گفت:خب مـعلومه دیـگه این نیز بگذرد.
اون روز گـذشت،بـا تمام لحظه‌های خوش‌ و شیرین‌ عاشقانه‌ای‌ که پسره با طرفش سپری کرد. روزهای‌ دیگه‌ هـم‌ گـذشت‌،سال‌ها‌ هم‌ گذشت.تا همین چـند وقـت پیش کـه یـک شـب ماشینم تو میدون فـلسطین شروع کرد به ریپ زدن و نرسیده به چهار راه فلسطین انقلاب خاموش شد. هوا‌ بفهمی نفهمی کـمی سـرد بود و خیابون خلوت،اعصابم هم کـه خـب مـعلومه دیـگه وقـتی وسط شب مـاشین خـراب بشه و تا نیمه شب درست نشه و تک و تنها بمونی وسط خیابون با‌ دست‌های‌ روغنی و سروضع کـثیف و هـزار جـور فکر و خیال و نگرانی و.،خراب خرابه دیگه،نه؟
مـن هـمچین وضـعی داشـتم کـه یـکدفعه از روی ناچاری ماشینو رها کردم و رفتم سراغ مغازه بزرگ فرش فروشی‌ که‌ در چند قدمی‌ام بود.
در اوج عصبانیت و چه کنم و چه کنم،شروع کردم به تماشای قالیچه‌هایی که دسته دسـته روی هم افتاده بودن‌،همین‌ طور که قالیچه‌ها رو نگاه‌ می‌کردم‌،متوجه نوشته‌ای شدم که با خط سیاه و درشت روی دیوار سنگ مرمری فرش فروشی تحریر شده بود،خوب که دقت کردم دیـدم هـمون نوشته‌ بیست‌ و دو سال پیشهاین‌ نیز‌ بگذرد»یک دفعه رفتم توی اون سال‌ها،سال‌های عشق، شادی،نشاط،امید و همه چیز.
با این تفاوت که دیگه هیچی از اون روزای خوش نبود،جز یـک نـوشته سیاه درشت‌ به‌ دیوار بلند شیرینی فروشی که حالا دیگه حتی یه دونه آب نبات هم نداشت و همش فرش بود و قالیچه اصلا یادم رفـت کـه ماشین خراب وسط خیابون مـونده،هـمین طور مات‌ مبهوت‌ نگاه می‌کردم‌ به دورانی که راستی راستی گذشت.بعد کمی دلم گرفت به خودم که اومدم سه نیمه شب‌ بود،این قـدر عـصبانی بودم که حد و حـساب نـداشت یه آقایی‌ که‌ مال‌ همون سال‌ها بود با ماشین وایستاد وسط خیابون کنار ماشین من و پرسید.
آقا مشکلی پیش اومده؟
نمی‌دونم واسه ‌‌چی‌ گفتم:این نیز بگذرد». (3)
 
 
علت عصبانیت مردم هم داخلی است و هم خارجی برخی زمینه‌های عصبانیت داخلی است که می‌تواند‌ متأثر از خانواده،زندگی دوران طفولیت و بحث وراثت باشد که بخش‌هایی از آنـ‌ ثـابت شده اسـت.این‌ افراد‌ گیرند عصبانیت آن‌ها در طول زمان کاسته خواهد شد اما اگر در محیط پیرامونی هم زمینه بـرای افزایش عصبانیت مهیا باشد بروز عصبانیت نمود بیشتری پیدا می‌کند.
در جـوامعی مـثل جـامعه‌ ما علل عصبانی بودن مردم فراوان است.در جامعه‌ای که امکانات زیر بنایی مثل امکان تحصیل،مسکن،کـار،‌ ‌حـداقل معیشت مهیاباشد زمینه بروز عصبانیت به نسبت کم‌تر ازجوامعی است که این‌ امـکانات‌ در آن جـا مـهیا نیست.ما نمی‌توانیم آدم‌ها را با حرف زدن راضی نگهداریم و از آن‌ها بخواهیم که عصبانی نباشند و یا بـا حرف زدن ریشه‌های بیرونی عصبانیت را در جامعه‌مان‌ بخشکانیم‌.باید تلاش کنیم حداقل امکانات رفاهی را مـهیا کنیم و سعی کنیم هـمه چـیز براساس ضوابط باشد.آن وقت تبعیضی به وجود نمی‌آید و آدم‌ها هم کم‌تر بهانه‌ای برای ناراحت شدن‌ و دلخوری‌ پیدا می‌کنند. (4)
 

درباره علت عـصبانی بودن مردم می توان به سه عامل عمده اجتماعی،روانی و اقتصادی اشاره کرد. جامعه‌ ایران، درحال گذار از جامعه‌ سنتی‌ به‌ سوی جامعه متجدد است و همین مشکلات بسیاری را به همراه دارد.
در جامعه سـنتی و یـا ایلی-قبیله‌ای روابط براساس کرامات انسانی‌ است‌.در‌ این فرهنگ، غریبه،غریبه است و با او با‌ خشم‌ و غضب برخورد می‌شود.حال در جریان انقلاب اسلامی و در جریان گذار از جامعه سنتی،بسیاری از این خانواده بـا‌ ایـن‌ فرهنگ‌ در حاشیه شهرها جا گرفتند،اما به خاطر وجود ریشه‌های‌ فرهنگ سنتی و محکم خود نه تنها نتوانستند با فرهنگ شهری ارتباط برقرار کنند بلکه حتی فرهنگ خود را‌ به‌ شـهر‌ هـم منتقل کردند.
نمونه‌های بارز این انتقال،فرهنگ سنتی به درون‌ جامعه‌ صنعتی شهر دوران گذر،چاقو کشی‌ها و برخوردهای سنتی است که ما چنین انتقام‌جویی‌هایی را در جوامع‌ سنتی‌ شاهد‌ هستیم که درحـال حـاضر در شـهر اتفاق می‌افتد. اصولا نوع خـشونت و جـرم‌ جـنایت‌ در‌ جامعه شهری متفاوت است قتل و خصومت شهری آمیخته به نیرنگ و حیله است اما قتل‌هایی‌ که‌ ریشه‌ در فرهنگ روستایی دارد ناشی از کینه‌ای عـریان اسـت مـثل قتلی که چند وقت‌ پیش‌ در میدان رسالت تـهران اتـفاق افتاد و به دنبال جدال بین دو نفر،ضارب‌ در‌ درمانگاه‌،مضروب را به قتل رساند، این قتل رنگ و بوی سنتی و بدوی دارد.پس مـی‌بینیم‌ کـه‌ در مـراحل‌گذر ما درگیر نفوذ فرهنگ سنتی به داخل فرهنگ شهری شـدیم از‌ سوی‌ دیگر‌ در فرهنگ ما واژهببخشید»گم شده است در این کشمکش‌ها و برخورد اکثریت فراوانی فرهنگ‌ها‌،مردم‌ به همدیگر بـه چـشم مـشتری نگاه می‌کنند.به جایی رسیده‌ایم که قبل‌ از‌ این‌ که طرف مـقابلمان را بـشناسیم حالت تهاجمی به خود می‌گیریم و سعی می‌کنیم اقتدار خود را‌ به‌ دیگران‌ تحمیل کنیم تا خودمان ضـربه نـخوریم.
مـسأله بعدی استفاده از تسهیلات موجود‌ است‌ که به نسبت جمعیت شهری محدود اسـت. رقـابت در ایـن شرایط حالت پرخاشی دارد و متأسفانه تا‌ وقتی‌ ارگان‌ها و سازمان‌ها قضیهصف» را حل کنند،این حـالت پرخـاش در جـریان‌ رقابت‌ وجود خواهد داشت البته به طور کلی‌ شکل‌ و ساختار‌ شهر در ازدیاد خستگی و تـنش افـراد دخالت‌ دارد‌.مثلا شهرداری پیاده‌روها را به گونه‌ای ساخته که همه باید ایستاده باشند،ایـن‌ یـک‌ مـثال ساده است اما چنین‌ نکات‌ کوچک و ریزی‌ دست‌ به‌ دست هم می‌دهند تا آدمـ‌ها عـصبانی‌ شوند‌.همین ترافیک و آلودگی صوتی سالم‌ترین آدم‌ها را به آستانه پرخاش می‌رساند اما‌ در‌ ایـن مـیان شـرایط اقتصادی و کم‌پولی را‌ نباید فراموش کرد.بسیاری‌ از‌ افراد در محیط کار،مسیر‌ رفت‌ و آمد و اماکن مختلف بـه خـاطر نوع برخورد و رفتار دیگران و امکانات پیش آمده حالت‌ انفجاری‌ به خود مـی‌گیرند و مـعمولا خـانه‌ و خانواده‌ بهترین‌ جا برای تخلیه‌ کردن‌ عصبانیت آدم‌ها است.همین‌ طور‌ تأثیر برنامه‌های تلویزیون را در افـزایش عـلل عـصبانیت آدم‌ها نباید فراموش کرد.سرعت در‌ برنامه‌های‌ تلویزیون بسیار بالا است.این اتـصال‌ انـرژی‌،در بدن‌ متمرکز‌ شده‌ و زمینه‌ساز پرخاشگری می‌شود.خلاصه‌ این که ما در انتقال از یک فرهنگ به فرهنگ دیـگر بـدون تعمق و تأمل بسیاری‌ از‌ اصول را از دست دادیم و در‌ گم‌کردن‌ این‌ اصول‌ و نداشتن‌ جایگزین بـهتر،عـصبانی‌ هستیم‌. (5)
 
عصبانی شدن آدمـ‌ها دو عـلت اسـاسی دارد و هر دو علت به هم مربوطند‌ یک‌ عـلت‌ ایـن است که جامعه ما روز به‌ روز‌ بیشتر‌ ماشینی‌ می‌شود‌ بدون‌ اینکه ما شرایط،امـکانات و دانـش و بینش زندگی ماشینی را کسب کـرده بـاشیم.چون زنـدگی مـاشینی مـانند خود ماشین نظم و مقررات و اصول و قـوانین دقـیقی دارد که عدم رعایت‌ آن‌ها کل جامعه را ناراحت و متضرر می‌کند و عصبانیت افراد را بـاعث مـی‌شود.
مثلا ترافیک خودش یک عامل مـهم است ترافیک بنا بـر اصـول می‌بایستی در جهت آسایش ما عـمل کـند‌ اما‌ به علت بی‌نظمی و عدم توجه به قاعده آن،یکی از معضلات بزرگ جامعه مـا تـبدیل شده است و از همان صبح اول وقـت هـمه را کـلافه و ناراحت می‌کند.هـمه شـتاب‌زده‌ و عصبانی‌ و مضطرب و نگرانند،کـه بـه موقع به جایی که می‌خواهند برسند.این‌ها نه تنها خودشان عصبی‌اند،بلکه باعث نـاراحتی و عـصبانیت دیگران هم می‌شوند،چون‌ آدم‌ عـصبانی عـصبانیت را با خـودش‌ مـنتقل‌ مـی‌کنند.آنهایی هم که مـاشین ندارند و از وسایل نقلیه عمومی استفاده می‌کنند وضعشان از ماشین‌دارها بدتر است و باید مدت‌ها در انتظار تاکسی و اتـوبوس بـمانند‌ و همین‌ باعث عصبانیت آن‌ها می‌شود‌.در‌ کـشورهای دیـگر وضـع بـه ایـن شکل نیست.وقـتی در هـر ایستگاه اتوبوس یا تراموا می‌نویسند در چه ساعت و دقیقه‌ای وسیله نقلیه از آن‌جا می‌گذرد درست رأس موعد مقرر وسـیله در‌ آنـ‌جا‌ حـاضر است.یعنی مردم تکلیف خـودشان را مـی‌دانند و ایـن وضـع در تمام سطوح جامعه وجود دارد اما در یک جامعه روستایی با بینش سنتی وضعیت فرق‌ می‌کند‌ در آن‌ جا چگونگی رفت و آمد تا حدودی در اختیار انسان است.یعنی انسان آزادتـر است و برخلاف جامه شهری‌ اسیر و گرفتار شرایط پیرامون نیست در زندگی ماشینی،ارتباط آدم‌ها با‌ یک‌ دیگر‌ چه در گفتار و رفتار و چه در اندیشه و کردار فرهنگ خاص خودش را طلب می‌کند و اگر این فـرهنگ ‌‌نـباشد‌ به هر حال مشکل خواهیم داشت.
عامل دیگر عصبانیت‌های مردم اختلاف طبقاتی شدیدی‌ است‌ که‌ البته همیشه کم و بیش بوده است.اما هیچ وقت تا این حد مشهود نـبوده و احـساس‌ نمی‌شده است.
کافی است گشتی دو ساعته در تهران بزنیم کاخ‌ها،ویلاها،آسمان‌ خراش‌ها،لوکس فروشی‌ها و ماشین‌های‌ آخرین‌ مدل به وفور به چشم می‌خورد.حـال اگـر این ثروت متعلق به تـولید کـنندگان بود و یا کسانی که به نحوی با تولید سر و کار دارند اشکالی نداشت،چون مملکت ساخته می‌شد‌.اشکال در این است که ثروت در اختیار سـرمایه‌داران،واسـطه‌ها،پولداران سودجو و دلالان است که مـالیاتی نـمی‌دهند،چون کسی از کارشان سردرنمی‌آورد و به راحتی هم باعث تورم می‌شوند.درواقع آن‌ها پول‌هایشان‌ را‌ مانند کبوتری در آسمان اقتصاد ایران به پرواز درمی‌آورند،تا پول‌های دیگران را صید کنند.در مقابل این‌ها آدم‌هایی هستند کـه زنـدگی متعارف ندارند.با هر کدام به اجبار دو‌ سه‌ تا شغل دارند که به هیچ کدام هم نمی‌رسند. (6)
 
 
** مجله آزما » دی 1379 - شماره 9 (از صفحه 21 تا 23)
1- معصومه سیحون‌ مدیر گالری سیحون
2- مریم خورسند جلالی
3- ایـن نـیز بگذرد. ابوالفضل جلیلی‌ کارگردان‌ سینما
4- رضـا کیانیان مدیر انتشارات‌ نشر‌ چشمه‌
5- دکتر داور شیخاوندی؛ جامعه‌شناس و آسیب‌شناس اجتماعی
6- رضاکرم رضایی بـازیگر و کـارکردان

عناصر تشکیل دهنده یک انگاره را میتوان بیشتر چنین طبقه بندی کرد که هم مرکز و هم محیط بیرونی توجه فرد را به خود جلب می کند. مرکز توجه فرد، دربردارنده مجموعه از عناصر کوچک مشخص در یک انگاره است و محیط بیرونی توجه فرد، متشکل از تعدادی عناصر مبهم ادراک شده است که این عناصر به مرور زمان برابهام آنها افروده می گردد.
به طور خلاصه، از نقطه نظر انگاره های بین المللی واکنش تاثیرپذیری معمولا به خلق و خوی فرد و یا فرهنگ کلی آن جامعه بستگی دارد که یک کشور خارجی را دوست بدارد و یا از آن متنفر باشد. مولفه های شناختی به قدرت تشخص بستگی دارد که این قدرت می تواند تهدید کننده و یا بی خطر باشد. (مولانا، 1375) 
حمید مولانا در رابطه با این انگاره سازی ها این مثال را می آورد که، تبلیغات و جاروجنجال نامطلوبی که علیه نهضت های اسلامی در سرتاسر جهان از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران تحت عناوین بنیادگرایی» نظامی گری» و تروریسم» راه انداختند افکار عمومی در غرب به ویژه در آمریکا و اروپا را آشفته تر ساخت، به طور خلاصه تحت چنین شرایط ظاهری و انگاره ای بود که نسل کشی علیه مسلمانان بوسنی شکل گرفت و فقط صربها نبودند که با ظهور یک جمهوری اسلامی در اروپا مخالف بودند بلکه فضای خصومت آمیزی که از زیرخاکستر جنگ جهانی دوم و جنگ سرد به وجود آمد از مجرای تبلیغات شدید ضد اسلامی در رسانه ها خصمانه تر شد. تبلیغاتی که موجبات نگرانی غرب را فراهم کرد و عمیقا بر ت های واشنگتن، لندن، پاریس و دیگر پایتخت های اروپایی اثر گذاشت. (مولانا، 1375)
جرج ریترز با استفاده از نخستین و گسترده ترین کار در این زمینه که توسط توماس کوهن» انجام شده، می کوشد انگاره های تلفیقی از جامعه شناسی به دست آورد. وی در تعریف انگاره می گوید: انگاره تصویری بنیادین از موضوع مورد بررسی یک علم است. انگاره تعیین می کند که در یک علم چه چیزی را باید بررسی کرد؟ چه پرسش هایی را میتوان پیش کشید؟ این پرسش ها را چگونه باید مطرح کرد و در تفسیر پاسخ های به دست آمده چه قواعدی را باید رعایت کرد؟ انگاره، گسترده ترین وجه توافق در چارچوب یک علم است و در جهت تفکیک یک اجتماع (یا خرده اجتماعی) علمی از اجتماعی دیگر عمل می کند. انگاره سرمشق ها، نظریه ها ، روش ها و ابزارهای موجود در یک علم را دسته بندی  تعریف و مرتبط می کند» (ریتزر، 1394)


مولانا، حمید، رسانه ها و انگاره سازی، ترجمه غلامرضا تاجیک، رسانه، سال هفتم شماره دوم، 1375.
ریتزر، جرج، 1394،  نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، ص 632.
صفی خانی، ثمره، نظریه اجتماعی در انگاره اجتماعی معاصر ایران، مجله مطالعات اجتماعی ایران : تابستان 1391, دوره  6 , شماره 2.


در شکل گیری هویت فردی و اجتماعی، عناصر پیدا و پنهان بسیاری موثرند و لذا این مقوله دارای مولفه های متعدد است: خانواده، قشر و طبقه اجتماعی، گروه دوستان، آموزش های رسمی یا غیررسمی، اسطوه ها، تاریخ، دین، زبان، سنت ها، میراث های فکری و فرهنگی، گروه های مرجع، ساختارهای اجتماعی، رسانه های جمعی، فرایند جهانی شدن و ده ها عامل دیگر که هر یک میتواند به نوعی و تا حدی در تکوین هویت فرد، تاثیربگذارد. این تاثیر همواره یکسان و به یک اندازه نیست. گاهی یک مولفه چنان اهمیت پیدا میکند که دیگر مولفه ها را تحت الشعاع خود قرار می دهد و به همین ترتیب هر عامل دیگر میتواند در موقعیت زمانی یا مکانی خاص اهمیت پیدا کند.( سبحانی جو، 1383)
هویت هر پدیده ای، بیانگر هیات و ماهیت وجودی ذات آن پدیده است و واژه هویت در یک معنا به ویژگی یکتایی و فردیت هر فرد و در معنایی دیگر به ویژگی همسانی که در آن اشخاص می توانند به یکدیگر پیوسته باشند، دلالت دارد. احساس هویت انسان دارای دو رکن حس تعلق و مجزا بودن است، این که ما درباره خودمان چگونه می اندیشیم نه تنها بر انتخاب ها و رفتارهای ما اثر دارد، بلکه به عنوان نقطه مرجعی در خدمت درک ما از دیگران و تعامل ما با آن ها است. آگاهی به وجودخود و پی بردن به کیستی و هویت خود از خلال ارتباط در جامعه به وجود می آید.( یوسفی، 1395)
هویت به ویژگی هایی اشاره دارد که موجب تشخیص فرد می­ گردد. بنابراین، هویت هر پدیده‏ای، بیانگر هیئت و ماهیت وجودی ذات آن است. هویت اجتماعی(Identity Social) و گروهی، مجموعه ‏ای از خصوصیات و مشخصات اجتماعی، فرهنگی، روانی، فلسفی، زیستی و تاریخی همسانی است که بر یگانگی یا همانندی اعضای آن دلالت می‏کند و آن را در یک ظرف زمانی و مکانی معین، به طور مشخص، قابل قبول و آگاهانه، از سایر گروه‏ها متمایز می‌سازد. هویت اجتماعی خصلت یا خصیصه همه انسان‌ها به عنوان موجوداتی اجتماعی است و بر درک افراد از خود استوار بوده و ذاتی نیست؛ بلکه محصول توافق و عدم توافق میان افراد است. آنچه یک گروه انسانی را هویت می‌بخشد، شباهتی است که باعث تفاوت آن‌ها از گروه‌های دیگر می‌شود. هویت اجتماعی افراد، براساس عضویت آنها در گروه‌های اجتماعی تعیین می‌شود؛ زیرا هویت به وسیلۀ روابط میان نیروهای فرهنگی و اجتماعی ساخته می‌شود.
هویت در گذار از تاریخ کهن به مدرنیته
مفهوم هویت تاریخی طولانی دارد اما در قرن بیستم بود که عمدتا در قالب مباحث روان شناسانه و جامعه شناسانه رواج یافت. قبل از آن و در کاربردهای کلاسیک درک های جوهری ارجاع داشت که طی آن یک هست واحد یا یک جوهر کمابیش ثابت برای موضوعی یا موجودی فرض می شد. اما در قرن بیستم هویت به امری برساخته یا وضع شده تبدیل شد و این صورت در علوم اجتماعی مدرن، خاصه پژوهش های روان شناسی و مباحث جامعه شناختی موضوعیت یافت. البته به طورهمزمان این بحث در سطح گسترده ای وارد حوزه های ادبی، به ویژه داستان و نمایشنامه نویسی نیز شد که طی آن جستجوی هویت یا فروپاشی خود ، تم های اصلی محسوب می شدند.
شاید مهم تر از همه ابعاد ی بحث هویت باشد. در متون ی قرن بیستم هویت اغلب به خودشناسی جمعی و نیز طلب شناسایی برای خویشتن» اشاره داشت. مقوله شناسایی حوی این معناست که فقط موجودیت های دارای آگاهی که از اعضای آگاه و هوشمند تشکیل شده باشند می توانند دارای هویت تلفی شوند مانند ملت ها، جوام، مجامع یا نهاد ها.(طاهایی، 1391)
هویت اجتماعی دستاوردی عملی است و فهم هویت های اجتماعی فردی و جمعی از طریق به کارگرفتن کنش متقابل دیالکتیکی درونی و بیرونی امکان پذیر است. از جمله عوامل موثر بر شکل گیری هویت می توان به برداشت فرد از خصوصیات شخصیتی خویش، عوامل شناختی، فردی وخانوادگی، نظام آموزشی، اجتماعی و فرهنگی اشاره نمود. انسان موجودی دارای استعدادهای بسیار و قابلیت های بی شمار است و اولین گام در جهت تحقق هر کمال و سعادتی، شناخت استعدادهای درونی و رسیدن به خودآگاهی است. برای خودبهسازی که به معنی توسعه آگاهانه مهارت ها، خودآغازی، هدایت و کنترل رهبری برای مدتی طولانی است می توان ازفرآیندهای خودآگاهی، خودکارآمدی، سوگیری خدمت به خود، مقایسه اجتماعی و تلاش برای شناختن خود، خودنمایان سازی و خودتنظیمی، احساس تعهد و ارزشمندی، بهره گیری از عوامل موقعیتی و پرورش بعد دینی و معنویت بهره گرفت.( یوسفی، 1395)

یکی از انواع هویت اجتماعی، هویت قومی است که در عصر مدرن همواره در ارتباط با هویت ملی مطرح می شود. مفهوم قومیت، مانند ملیت، مفهوم ساده و بی مناقشه‌ای نیست و غالباً وجه تمایز آن از ملیت به لحاظ جامعه شناختی چندان روشن نیست. قومیت نوعی دیدگاه درونی است که اهمیتش برای فرد در زمان برقراری تعامل با دیگران آشکار می‌شود. در مواردی که فرد احساس می‌کند قومیت او در یک موقعیت اجتماعی کارساز است و منافعی را برای او تسهیل می‌کند، هویت قومی خود را آشکار می‌کند و در جایی که آن را مانعی در راه منافع خود بداند آن را نهفته می‌گذارد. جامعه‌شناسان حتی گاه در چنین مضامینی از مفهوم قومیت نمادین سخن می‌گویند. مثلاً در آمریکا قومیت نمادین بیانگر تمایل به حفظ نوعی حس قومی» است بی آنکه به پیوندها و رفتارهای اجتماعی قومی تعهد عمیق و ریشه داری ابراز شود» (گودیکانست،1383). گوناگونی تعریف قومیت برحسب فرهنگ های مختلف سبب شده است که برخی از پژوهشگران اصولاً مانع وجود چنین مقوله‌ای در برخی کشورها، به رغم اذعان به تفاوت های گویشی و فرهنگی شوند. (سید امامی، 1387)


•  سبحانی جو، حیاتعلی، هویت و بحران هویت، مجله پیوند، آبان 1383 - شماره 301 (12 صفحه - از 38 تا 49)
•  یوسفی, فرزانه و نوشیروان خضری مقدم، ۱۳۹۵، هویت فردی و اجتماعی و عوامل موثر در بهسازی خود، اولین کنفرانس بین المللی پژوهش های نوین در حوزه علوم تربیتی و روانشناسی و مطالعات اجتماعی ایران، قم،
•  طاهایی، سیدجواد؛ علیه هویت؛ رهیافتی انتقادی پیرامون هویت ملی و ت‌های هویت، مجله راهبرد اجتماعی و فرهنگی، بهار 1391 - شماره 2 (22 صفحه - از 117 تا 138)
•  سیدامامی، کاووس، هویت‌های قومی از کجا برمی‌خیزد؟ مروری بر نظریه‌های اصلی، فصلنامه رهیافت انقلاب اسلامی، زمستان 1387 ، شماره 7.
•  گودیکانست، ویلیام بی، پیوند تفاوتها: راهنمای ارتباط کارآمد بین گروهی، ترجمۀ علی کریمی (مله) و مسعود هاشمی، تهران: تمدن ایرانی.(1383).

 

عصبانیت نمود وجلوه خشم و غضب است و عضب در واقع یک حالت نفسانی و درونی است که آدمی را وادار به رفتاری پرخاشگرانه و غلبه و انتقام نسبت به دیگری میکند. البته اصل فوه غضب» در انسان وجود دارد و در حفظ و بقای وی نقش به سزایی ایفا میکند، اما این قوه نیز مانند سایر قوای نفسانی باید کنترل و در جهت صحیح از آن استفاده شود و از افراط و تفریط نسبت به آن اجتناب گردد، زیرا افراط در آن موجب ناکارآمدی فکر و عقل می شود و خطرات وخسارات جبران ناپذیری را در پی دارد. تفریط در آن نیز موجب جبن و خواری م یشود از پیامدهای بد آن و بی تفاوتی نسبت به مسئولیت های فردی و اجتماعی است (بشیری، ۱۳۹۱: ۷۶).

 

اینکه چرا انسان عصبانی می شود، ممکن است عوامل مختلف وجود داشته باشند، واقعیت این است که انسان ها در دوران زندگی خود به حالات و واکنش های گوناگون رو به رو می شوند و ممکن بعضی از انها خیلی جدی و اضطراب کننده باشند، که واقعأ بالای ذهن و روان  انسان تاثیرات منفی را وارد می کند، که در این صورت انسان دچار مشکلات استرس، خشم و عصبانیب می شود.  عصبانیت برای بقا و پایداری انسان‌ها ضروری و اجتناب ناپذیر است، خشم می‌تواند یک رنجش و ناراحتی زودگذر باشد و یا یک عصبانیت تمام عیار. از این رو همواره بین دو حالت جزئی و حاد (جنون) متغیر است. در هر حال عصبانیت پدیده‌ای کاملا طبیعی است و مانند سایر احساسات نشانه سلامت و تندرستی و عواطف انسانی می‌باشد، اما هنگامی که از کنترل خارج شود، می‌تواند به یک حس مخرب و ویرانگر تبدیل شود و پیامدهای ناگوار در محیط کار، روابط شخصی، جامعه و در تمامی عرصه‌های زندگی یک انسان به وجود آورد. خشم بخشی از زندگی است – از خاطره ، شادی و همدردی چیزی کمتر ندارد. هیچکس خشمگین شدن را بر نمی گزیند. خشم واکنشی است که در سیستم عصبی ما کار گذاشته شده. در حقیقت، خشم یکی از نخستین هیجان هایی است که مادران در نوزادان خود تشخیص می دهند. بنا بر این برای شروع مدیریت خشم هیچوقت زود نیست»  ( جنتری،۱۳۹۰: ۱).

 

 

 

 

لحظات عصبانیت افراد!
در این ویدیو شاهد لحظات وحشتناک از زمان عصبانیت افراد در جاهای مختلف هستید.

 

 

روش طبیعی و غریزی بیان عصبانیت، رفتار پرخاشگرانه است. عصبانیت یک پاسخ طبیعی انطباقی در برابر تهدیدهاست و غالبا عصبانیت اساسات و رفتار ما را بر می انگیزد تا از خود در مقابل مهاجرم دفاع کنیم یا با او بجنگیم. بنابراین میزان معینی از عصبانیت برای ادامه حیات لازم است. از سوی دیگر ما نمیتوانیم به هر فرد یا شیئی که ما را عصبانی و ناراحت کرده اس حمله کنیم، زیرا قوانین، هنجارهای اجتماعی و عقل سلیم تا حدود زیادی از شدت عصبانیت ما می کاهند. نشان دادن دندان ها و فشاردادن آنها به هم علامت بین المللی خشم و عصبانیت است، گرچه علائم دیگری نیز با عصبانیت همراه است، مثل چهره برافروخته، ابروان پایین افتاده و در هم کشیده و گشادشدن سوراخ های بینی، البته فرهنگ نیز در این مورد موثر است.(ذوالفقاری،۱۳۸۲: ۳۹).

 
 
 

علل خشم

  • جلوگیری از رفتار هدفمند

  • تحقیر شدن یا مورد تبعیض قرار گرفتن

  • مورد پیشداوری ، تبعیض یا بی مهری قرار گرفتن

  • مورد فریب یا عهدشکنی قرار گرفتن

  • تحقیر شدن احساسات ، ارزش ها یا اقتدار واقعی فرد از سوی دیگران

  • مورد بدرفتاری و بی توجهی قرار گرفتن از سوی افراد مهم

  • صدمه دیدن درنتیجه بی توجهی نسبت به خود

  • رفتار حاکی از بی توجهی دیگران

  • مورد بدنی یا کلامی قرار گرفتن

  • قربانی شدن

ازسوی دیگر، محققان علل خشم را موارد زیر می دانند:

  1. میزان آسیب یا خطرهر گاه فرد با اعمالی از سوی دیگران مواجه شد که آسیب زننده و مزاحم اهداف و خواسته های او باشد و جبران آن آسان نباشد، به احتمال زیاد خشمگین می شود.

  2. علت آسیب یا خطر: اگر افراد در معرض آسیبهای عمدی افراد دیگر که قابل پیشگیری هم بوده است ، قرار گیرند. به احتمال زیاد خشمگین می شوند.

  3. آسیب یا خطر غیرمنتظرهدر صورتی که آسیب یا خطر غیرمنتظره پیش بیاید، افراد خشمگین می شوند.

  4. عامل آسیب خود فرد بوده است یا دیگرانوقتی آسیب ناشی از اعمال دیگران است در مقایسه با زمانی که آسیب ناشی از اعمال خود فرد است ، احتمال زیادی وجود دارد که واکنش آن با خشم باشد. (عزیزی؛ ۱۳۸۶: ۱۴)

 

برای کنترل عصبانیت اول این واقعیت را بپذیریم که خشمگین هستیم ، دوم تصمیم بگیریم که چه کاری می توانیم درباره آن انجام دهیم. گاهی ممکن است به این نتیجه برسیم که نشان دادن واکنش پرخاشگرانه بیشتر به نفعمان است. در مواقع دیگر ممکن است پاسخ انفعالی و بدون جرات را انتخاب کنیم. در بیشتر مواقع باید روش باجراتی را انتخاب کنیم. چیزی که درک آن در اینجا مهم است ، این است که باید بدانیم حق انتخاب و مسوولیت یک شیوه پاسخدهی مناسب در هنگام عصبانیت با ماست. نباید به بهانه عصبانیت دست به اعمال پرخاشگرانه بزنیم. به عبارت دیگر بیان این جمله که چیزی را شکستم یا به کسی صدمه زدم ، برای این که عصبی بودم ، شیوه نامعقولی برای اجتناب از مسوولیت است. این خشم نیست که موجب می شود به شیوه های خاص عمل کنیم ؛ بلکه این ما هستیم که عصبی می شویم و تصمیم می گیریم که یا به شیوه اجتماعی پسند و قابل قبول یا به شیوه غیراجتماعی و غیرقابل قبول واکنش نشان دهیم.( همان)

 

.

بشیری، ابوالقاسم (1391) عوامل و درمان عصبانیت، مجله مکاتبه و اندیشه، شماره ۴۴، صص ۷۶-۸۷.

ذوالفقاری، علیرضا، (۱۳۸۲) عصبانیت و شیوه های غلبه بر آن، مجله پیوند، شماره ۲۸۲ و ۲۸۳-صص ۳۸-۴۵.

جنتری، دویل(۲۰۰۶) مدیرت خشم. ترجمه:  عزیزالله سمیعی، سعید گرامی بروجردی( ۱۳۹۰). تهران: سازمان چاپ و انتشارات اوقاف.

عزیزی، مریم، ۱۳۸۶ چگونه خشم و عصبانیت مان را کنترل کنیم؟، رومه جام جم،‌ یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ، سال هشتم، شماره۱۹۹۷ ، صفحه ۱۴.

 
 

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها