‌ ‌‌‌چـرا‌ مردم عصبانی‌اند
بالاخره یک نفر پیدا شد که یک سئوال اسـاسی‌ را‌ مـطرح‌ کـند و به قول خودمان به ریشه بزند.
می‌دانید چرا مردم عصبانی هستند؟
برای این که هیچ‌ کـسی سر جای خودش نیست برای این که همه حکایت استخوان و کاه را‌ می‌دانند! بـرای این که‌ جوان‌های‌ مـا مـجالی برای در دل کردن و حرف‌زدن ندارند. برای این که کم‌تر کسی در آن جایگاهی قرار دارد که باید باشد.برای این که خیلی حرف‌ها را نمی‌شود زد و. (1)

 


لحظات عصبانیت افراد!
در این ویدیو شاهد لحظات وحشتناک از زمان عصبانیت افراد در جاهای مختلف هستید.

 

 
مردم عصبانی‌اند خـشم و اندوهی آشکار در رفتار و گفتار آدم‌های موج می‌زند و هر آدمی انگار یک بشکه باروت است و آماده،تا با جرقه‌ای منفجر شود.
چرا‌ مردم‌ ناراحتند؟چرا در کم‌تر چهره‌ای می‌توان سایه لبخند را دید؟چرا رفتارها عبوس است و بـرخوردها خـصمانه و چرا هیچ کس تحمل کم‌ترین ناملایمی را ندارد؟
می‌گویند شمار زندانیان در ایران با شمار زندانیان ایالات متحده که‌ جمعیت‌اش‌ دو برابر کشور ماست برابری می‌کند.
می‌گویند نرخ خودکشی 109 درصد نسبت به سال قـبل افـزایش داشته و آمارهای رسمی حکایت از آن دارد که فقط در تهران روزانه 5 هزار‌ کیلو‌ مواد مخدر مصرف می‌شود.
و این نشانه بیماری است.بیماری افسردگی که جامعه ما به آن مبتلا شده است.راستی چـرا ایـن گونه است و چرا مردم عصبانی و افسرده‌اند؟این پرسش را با‌ چندین‌ از‌ اهل هنر و اندیشه در میان‌ گذاشتم‌ و از‌ آن‌هاخواستیم که به آن جواب بدهند تا شاید از ورای این پاسخ‌ها،علت یا علت‌های این اندوه جمعی شـناخته شـود و شـاید‌ بتوان‌ راهی‌ به چاره‌ای بـرد. (2)

بیست و دو سال پیش که خیابون‌ها پر از شور بود و شادی و عشق،یه چهارشنبه عصر که روز پنج‌ تیر‌ بـود‌ و درسـت هـمزمان با روز تولد من یه نوجوون پانزده ساله‌ عـاشق،بـا یکدست کاپشن شلوار جین سنگ پاکشیده احمقانه‌ایکه تنش بود،با موهای خیس آب زده می‌ره توی‌ قنادی‌ شاه‌رضا‌ تو خیابون کـاخ و سـفارش دو تـا کیک بزرگ به اندازه کف‌ دستش‌ که روی هر کدومشون شـکل دو تا قلب با شکلات قهوه‌ای رنگ و ژله سرخ درست کردن‌ رو‌ به‌ مرد فروشنده می‌ده.بعد هم تا آماده شـدن و تـحویل گـرفتن کیک‌ها نگاهی‌ به‌ سر‌ و وضع خودش و موهای افشون طرفش که کـنار پنـجره بزرگ قنادی و ایستاده و حالا تمام قد‌ عکسش‌ افتاده‌، تو آینه می‌کنه،بعد هم نوشته بزرگ روی دیـوار بـلند و سـنگ مرمری قنادی حواسشو‌ می‌کشه‌ به طرف خودش.
آخه پسره یه ذره بفهمی نـفهمی خـطاطی مـی‌کنه،حالا هم‌ این‌ نوشته‌ روی دیوار که با خط نسخ شکسته تحریر شده بی‌جهت نـیست کـه نـگاه اونو‌ متوجه‌ خودش کرده،خب دیگه،از طرفی هم یک کمی دلشوره داره دیگه.نه‌ ایـن‌ کـه‌ از کسی ترسی،چیزی داشته باشد،نه اون وقتاعاشقی نه تنها عیب و عار نبود،بـلکه‌ لازمـه‌ سـن و سالش بود ولی خب دیگه یک کمی حجب و حیا داشت، واسه‌ همین‌ هم‌ جای ایـن کـه تا تحویل گرفتن کیک بره سراغطرف»خودشو یک جوری سرگرم خوندن‌ نـوشته‌ رویـ‌ دیـوار قنادی کرد.اما از شما چه پنهونکه هر چی سعی کرد‌ نتونست‌ نوشته رو درست و حسابی بـخونه بـرای این که خودتون هم شاید دیده باشین بعضی از این‌ خطاطها‌ همچین نـوشته‌هاشونو در هـم و بـرهم می‌کنند که آدم هیچ جوری سردرنمی‌آره که‌ نوشته‌ چی هست.
واسه همین هم وقتی که‌ رفـت‌ دو‌ تـا دونـه کیکش رو از فروشنده بگیره‌،یواشکی‌ طوری که طرف»متوجه موضوع نشه،از آقاهه سـئوال کـرد، ببخشید روی این دیوار‌ به‌ این بزرگی‌ چی‌ نوشتین؟
آقاهه‌ یه نگاهی بـه قـد و بالای پسر‌ انداخت‌ و گفت:این نیز بگذرد»باز پسره هنگام پرداخت پول کـیک سـئوال کرد‌.ببخشید‌این نیز بگذرد» یعنی چه؟
بـازآقاهه جـواب‌ داد:یـعنی،این نیز‌ بگذرد‌.
راستشو بهتون بگم،پسـره هـیچی‌ نفهمید‌، نمی‌دونم واسه این بود که حواسش پرت دختره بود یا این که اصـولا‌ سـئوالش‌ واسه وقت‌گذرونی بود به هـر‌ حـال‌ وقتی‌ داشـت بـاطـرف‌»توی‌ پارک ولیعهد کنار اون‌ فواره‌های‌ شـاد پشـت،تئاتر شهر کیک عاشقی رو می‌خورد طرف ازش پرسید راستی تو قنادی‌ که‌ بـودی او اقـاهه چی میگفت؟
پسره یک‌ لحظه‌ فکر کـرد‌ و اون‌ نوشته‌ رو به یـاد آورد‌ و گـفت:می‌گفت روی این دیوار نوشتیم ایـن نـیز بگذرد.طرف ازش سئوال کرد،یعنی چی؟ پسره‌ که‌ تا اون وقت هم معنی نوشته‌ رو‌ نـفهمیده‌ بـود‌،با‌ ژست خاصی که‌ خـراب‌ هـم نـکنه گفت:خب مـعلومه دیـگه این نیز بگذرد.
اون روز گـذشت،بـا تمام لحظه‌های خوش‌ و شیرین‌ عاشقانه‌ای‌ که پسره با طرفش سپری کرد. روزهای‌ دیگه‌ هـم‌ گـذشت‌،سال‌ها‌ هم‌ گذشت.تا همین چـند وقـت پیش کـه یـک شـب ماشینم تو میدون فـلسطین شروع کرد به ریپ زدن و نرسیده به چهار راه فلسطین انقلاب خاموش شد. هوا‌ بفهمی نفهمی کـمی سـرد بود و خیابون خلوت،اعصابم هم کـه خـب مـعلومه دیـگه وقـتی وسط شب مـاشین خـراب بشه و تا نیمه شب درست نشه و تک و تنها بمونی وسط خیابون با‌ دست‌های‌ روغنی و سروضع کـثیف و هـزار جـور فکر و خیال و نگرانی و.،خراب خرابه دیگه،نه؟
مـن هـمچین وضـعی داشـتم کـه یـکدفعه از روی ناچاری ماشینو رها کردم و رفتم سراغ مغازه بزرگ فرش فروشی‌ که‌ در چند قدمی‌ام بود.
در اوج عصبانیت و چه کنم و چه کنم،شروع کردم به تماشای قالیچه‌هایی که دسته دسـته روی هم افتاده بودن‌،همین‌ طور که قالیچه‌ها رو نگاه‌ می‌کردم‌،متوجه نوشته‌ای شدم که با خط سیاه و درشت روی دیوار سنگ مرمری فرش فروشی تحریر شده بود،خوب که دقت کردم دیـدم هـمون نوشته‌ بیست‌ و دو سال پیشهاین‌ نیز‌ بگذرد»یک دفعه رفتم توی اون سال‌ها،سال‌های عشق، شادی،نشاط،امید و همه چیز.
با این تفاوت که دیگه هیچی از اون روزای خوش نبود،جز یـک نـوشته سیاه درشت‌ به‌ دیوار بلند شیرینی فروشی که حالا دیگه حتی یه دونه آب نبات هم نداشت و همش فرش بود و قالیچه اصلا یادم رفـت کـه ماشین خراب وسط خیابون مـونده،هـمین طور مات‌ مبهوت‌ نگاه می‌کردم‌ به دورانی که راستی راستی گذشت.بعد کمی دلم گرفت به خودم که اومدم سه نیمه شب‌ بود،این قـدر عـصبانی بودم که حد و حـساب نـداشت یه آقایی‌ که‌ مال‌ همون سال‌ها بود با ماشین وایستاد وسط خیابون کنار ماشین من و پرسید.
آقا مشکلی پیش اومده؟
نمی‌دونم واسه ‌‌چی‌ گفتم:این نیز بگذرد». (3)
 
 
علت عصبانیت مردم هم داخلی است و هم خارجی برخی زمینه‌های عصبانیت داخلی است که می‌تواند‌ متأثر از خانواده،زندگی دوران طفولیت و بحث وراثت باشد که بخش‌هایی از آنـ‌ ثـابت شده اسـت.این‌ افراد‌ گیرند عصبانیت آن‌ها در طول زمان کاسته خواهد شد اما اگر در محیط پیرامونی هم زمینه بـرای افزایش عصبانیت مهیا باشد بروز عصبانیت نمود بیشتری پیدا می‌کند.
در جـوامعی مـثل جـامعه‌ ما علل عصبانی بودن مردم فراوان است.در جامعه‌ای که امکانات زیر بنایی مثل امکان تحصیل،مسکن،کـار،‌ ‌حـداقل معیشت مهیاباشد زمینه بروز عصبانیت به نسبت کم‌تر ازجوامعی است که این‌ امـکانات‌ در آن جـا مـهیا نیست.ما نمی‌توانیم آدم‌ها را با حرف زدن راضی نگهداریم و از آن‌ها بخواهیم که عصبانی نباشند و یا بـا حرف زدن ریشه‌های بیرونی عصبانیت را در جامعه‌مان‌ بخشکانیم‌.باید تلاش کنیم حداقل امکانات رفاهی را مـهیا کنیم و سعی کنیم هـمه چـیز براساس ضوابط باشد.آن وقت تبعیضی به وجود نمی‌آید و آدم‌ها هم کم‌تر بهانه‌ای برای ناراحت شدن‌ و دلخوری‌ پیدا می‌کنند. (4)
 

درباره علت عـصبانی بودن مردم می توان به سه عامل عمده اجتماعی،روانی و اقتصادی اشاره کرد. جامعه‌ ایران، درحال گذار از جامعه‌ سنتی‌ به‌ سوی جامعه متجدد است و همین مشکلات بسیاری را به همراه دارد.
در جامعه سـنتی و یـا ایلی-قبیله‌ای روابط براساس کرامات انسانی‌ است‌.در‌ این فرهنگ، غریبه،غریبه است و با او با‌ خشم‌ و غضب برخورد می‌شود.حال در جریان انقلاب اسلامی و در جریان گذار از جامعه سنتی،بسیاری از این خانواده بـا‌ ایـن‌ فرهنگ‌ در حاشیه شهرها جا گرفتند،اما به خاطر وجود ریشه‌های‌ فرهنگ سنتی و محکم خود نه تنها نتوانستند با فرهنگ شهری ارتباط برقرار کنند بلکه حتی فرهنگ خود را‌ به‌ شـهر‌ هـم منتقل کردند.
نمونه‌های بارز این انتقال،فرهنگ سنتی به درون‌ جامعه‌ صنعتی شهر دوران گذر،چاقو کشی‌ها و برخوردهای سنتی است که ما چنین انتقام‌جویی‌هایی را در جوامع‌ سنتی‌ شاهد‌ هستیم که درحـال حـاضر در شـهر اتفاق می‌افتد. اصولا نوع خـشونت و جـرم‌ جـنایت‌ در‌ جامعه شهری متفاوت است قتل و خصومت شهری آمیخته به نیرنگ و حیله است اما قتل‌هایی‌ که‌ ریشه‌ در فرهنگ روستایی دارد ناشی از کینه‌ای عـریان اسـت مـثل قتلی که چند وقت‌ پیش‌ در میدان رسالت تـهران اتـفاق افتاد و به دنبال جدال بین دو نفر،ضارب‌ در‌ درمانگاه‌،مضروب را به قتل رساند، این قتل رنگ و بوی سنتی و بدوی دارد.پس مـی‌بینیم‌ کـه‌ در مـراحل‌گذر ما درگیر نفوذ فرهنگ سنتی به داخل فرهنگ شهری شـدیم از‌ سوی‌ دیگر‌ در فرهنگ ما واژهببخشید»گم شده است در این کشمکش‌ها و برخورد اکثریت فراوانی فرهنگ‌ها‌،مردم‌ به همدیگر بـه چـشم مـشتری نگاه می‌کنند.به جایی رسیده‌ایم که قبل‌ از‌ این‌ که طرف مـقابلمان را بـشناسیم حالت تهاجمی به خود می‌گیریم و سعی می‌کنیم اقتدار خود را‌ به‌ دیگران‌ تحمیل کنیم تا خودمان ضـربه نـخوریم.
مـسأله بعدی استفاده از تسهیلات موجود‌ است‌ که به نسبت جمعیت شهری محدود اسـت. رقـابت در ایـن شرایط حالت پرخاشی دارد و متأسفانه تا‌ وقتی‌ ارگان‌ها و سازمان‌ها قضیهصف» را حل کنند،این حـالت پرخـاش در جـریان‌ رقابت‌ وجود خواهد داشت البته به طور کلی‌ شکل‌ و ساختار‌ شهر در ازدیاد خستگی و تـنش افـراد دخالت‌ دارد‌.مثلا شهرداری پیاده‌روها را به گونه‌ای ساخته که همه باید ایستاده باشند،ایـن‌ یـک‌ مـثال ساده است اما چنین‌ نکات‌ کوچک و ریزی‌ دست‌ به‌ دست هم می‌دهند تا آدمـ‌ها عـصبانی‌ شوند‌.همین ترافیک و آلودگی صوتی سالم‌ترین آدم‌ها را به آستانه پرخاش می‌رساند اما‌ در‌ ایـن مـیان شـرایط اقتصادی و کم‌پولی را‌ نباید فراموش کرد.بسیاری‌ از‌ افراد در محیط کار،مسیر‌ رفت‌ و آمد و اماکن مختلف بـه خـاطر نوع برخورد و رفتار دیگران و امکانات پیش آمده حالت‌ انفجاری‌ به خود مـی‌گیرند و مـعمولا خـانه‌ و خانواده‌ بهترین‌ جا برای تخلیه‌ کردن‌ عصبانیت آدم‌ها است.همین‌ طور‌ تأثیر برنامه‌های تلویزیون را در افـزایش عـلل عـصبانیت آدم‌ها نباید فراموش کرد.سرعت در‌ برنامه‌های‌ تلویزیون بسیار بالا است.این اتـصال‌ انـرژی‌،در بدن‌ متمرکز‌ شده‌ و زمینه‌ساز پرخاشگری می‌شود.خلاصه‌ این که ما در انتقال از یک فرهنگ به فرهنگ دیـگر بـدون تعمق و تأمل بسیاری‌ از‌ اصول را از دست دادیم و در‌ گم‌کردن‌ این‌ اصول‌ و نداشتن‌ جایگزین بـهتر،عـصبانی‌ هستیم‌. (5)
 
عصبانی شدن آدمـ‌ها دو عـلت اسـاسی دارد و هر دو علت به هم مربوطند‌ یک‌ عـلت‌ ایـن است که جامعه ما روز به‌ روز‌ بیشتر‌ ماشینی‌ می‌شود‌ بدون‌ اینکه ما شرایط،امـکانات و دانـش و بینش زندگی ماشینی را کسب کـرده بـاشیم.چون زنـدگی مـاشینی مـانند خود ماشین نظم و مقررات و اصول و قـوانین دقـیقی دارد که عدم رعایت‌ آن‌ها کل جامعه را ناراحت و متضرر می‌کند و عصبانیت افراد را بـاعث مـی‌شود.
مثلا ترافیک خودش یک عامل مـهم است ترافیک بنا بـر اصـول می‌بایستی در جهت آسایش ما عـمل کـند‌ اما‌ به علت بی‌نظمی و عدم توجه به قاعده آن،یکی از معضلات بزرگ جامعه مـا تـبدیل شده است و از همان صبح اول وقـت هـمه را کـلافه و ناراحت می‌کند.هـمه شـتاب‌زده‌ و عصبانی‌ و مضطرب و نگرانند،کـه بـه موقع به جایی که می‌خواهند برسند.این‌ها نه تنها خودشان عصبی‌اند،بلکه باعث نـاراحتی و عـصبانیت دیگران هم می‌شوند،چون‌ آدم‌ عـصبانی عـصبانیت را با خـودش‌ مـنتقل‌ مـی‌کنند.آنهایی هم که مـاشین ندارند و از وسایل نقلیه عمومی استفاده می‌کنند وضعشان از ماشین‌دارها بدتر است و باید مدت‌ها در انتظار تاکسی و اتـوبوس بـمانند‌ و همین‌ باعث عصبانیت آن‌ها می‌شود‌.در‌ کـشورهای دیـگر وضـع بـه ایـن شکل نیست.وقـتی در هـر ایستگاه اتوبوس یا تراموا می‌نویسند در چه ساعت و دقیقه‌ای وسیله نقلیه از آن‌جا می‌گذرد درست رأس موعد مقرر وسـیله در‌ آنـ‌جا‌ حـاضر است.یعنی مردم تکلیف خـودشان را مـی‌دانند و ایـن وضـع در تمام سطوح جامعه وجود دارد اما در یک جامعه روستایی با بینش سنتی وضعیت فرق‌ می‌کند‌ در آن‌ جا چگونگی رفت و آمد تا حدودی در اختیار انسان است.یعنی انسان آزادتـر است و برخلاف جامه شهری‌ اسیر و گرفتار شرایط پیرامون نیست در زندگی ماشینی،ارتباط آدم‌ها با‌ یک‌ دیگر‌ چه در گفتار و رفتار و چه در اندیشه و کردار فرهنگ خاص خودش را طلب می‌کند و اگر این فـرهنگ ‌‌نـباشد‌ به هر حال مشکل خواهیم داشت.
عامل دیگر عصبانیت‌های مردم اختلاف طبقاتی شدیدی‌ است‌ که‌ البته همیشه کم و بیش بوده است.اما هیچ وقت تا این حد مشهود نـبوده و احـساس‌ نمی‌شده است.
کافی است گشتی دو ساعته در تهران بزنیم کاخ‌ها،ویلاها،آسمان‌ خراش‌ها،لوکس فروشی‌ها و ماشین‌های‌ آخرین‌ مدل به وفور به چشم می‌خورد.حـال اگـر این ثروت متعلق به تـولید کـنندگان بود و یا کسانی که به نحوی با تولید سر و کار دارند اشکالی نداشت،چون مملکت ساخته می‌شد‌.اشکال در این است که ثروت در اختیار سـرمایه‌داران،واسـطه‌ها،پولداران سودجو و دلالان است که مـالیاتی نـمی‌دهند،چون کسی از کارشان سردرنمی‌آورد و به راحتی هم باعث تورم می‌شوند.درواقع آن‌ها پول‌هایشان‌ را‌ مانند کبوتری در آسمان اقتصاد ایران به پرواز درمی‌آورند،تا پول‌های دیگران را صید کنند.در مقابل این‌ها آدم‌هایی هستند کـه زنـدگی متعارف ندارند.با هر کدام به اجبار دو‌ سه‌ تا شغل دارند که به هیچ کدام هم نمی‌رسند. (6)
 
 
** مجله آزما » دی 1379 - شماره 9 (از صفحه 21 تا 23)
1- معصومه سیحون‌ مدیر گالری سیحون
2- مریم خورسند جلالی
3- ایـن نـیز بگذرد. ابوالفضل جلیلی‌ کارگردان‌ سینما
4- رضـا کیانیان مدیر انتشارات‌ نشر‌ چشمه‌
5- دکتر داور شیخاوندی؛ جامعه‌شناس و آسیب‌شناس اجتماعی
6- رضاکرم رضایی بـازیگر و کـارکردان

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها